شکلاتی برای تو

داستان های کوتاه غیــــر حرفه ای

شکلاتی برای تو

داستان های کوتاه غیــــر حرفه ای

بدون عنوان یک

دوست دارم اونقدر سرم رو به دیوار بزنم که...
که تو برگردی بگی:
بسه دیگه نزن عزیزم
اما...  

فقط من و دیواریم و تنهایی اینجا...

 

 

عشق

دلتنگم مثل دیروز مثل امروز... مثل فردا

نمی خواهم سیاسی بنویسم٬ نمی خواهم از این روزهای غم گرفته بگویم ولی چه کنم با این بخت سیاه درگیرم...

داستان می خواهم بنوسم فقط همین٬ ولی نمی شود... بدبختی هی در می زند... من در را باز نمی کنم...

می خواستم شاد بنویسم اما هر کاری کردم نشد...

کاش قدرت آن را داشتم که همه چیز را تمام کنم ولی نمی توانم...!


دوست داشتم عاشق باشم...

دوست داشتم عاشق باشم... فقط همین.