شکلاتی برای تو

داستان های کوتاه غیــــر حرفه ای

شکلاتی برای تو

داستان های کوتاه غیــــر حرفه ای

عشق باد

باد

نمی دانم چرا تو باید پیک من باشی؟

نمی دانم تو فقط او را  ببینی؟

ای باد

گفتم:من باید بروم

گفتی : نه

گفتم:تا دستم هست توی دستش

                                   بذار یه بوسه ای بکارم

گفتی:نه

نکندچیزهایی هست؟

نکند بی خبرم من

- نه!

نکند باد عاشق شده ای

- نه!

زمان فرداست و من

                       اینجایم

در پی رقص در زیر باران

نگو:لحظه یکی شدن توآیینه ها نزدیکه

                      آخه این شعر قدیمیه

دیگه این شعر این عشق فایده نداره

ای باد

اگه یه روزی به خورشید رسیدی

بگو اینجا که نشستی روزی خانه ما بود

و از دختر خورشید

واسه پسر ماه

واسه من خواستگاری کن!

نگو:آدم ولگرد وقتی گرسنه میشه راه خونه رو پیدا می کنه

نگو نگو نگو

ای باد

وقتی دیدی دلم دلت رو شکست

با یه خودکار بی جوهر

گفتی باید برم

               گفتی زندگی با تو بسه

ای باد

من دیوونم

نگو: نه

ای باد

آشتی تو خیلی قشنگه

تنهای تو خیلی  بلنده

من به تنهایی تو می خوام بخندم

من به تنهایی باد می خندم

انگار من عاشق او شده ام

                           ۲۴/۴/۸۳

  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد