شکلاتی برای تو

داستان های کوتاه غیــــر حرفه ای

شکلاتی برای تو

داستان های کوتاه غیــــر حرفه ای

زنگ تفریح

دوست داری بگم می خوام هر روز صبح با صدای تو بیدار بشم........بعد بفهمی با ساعتم بودم!!!!!!دوست داری بگم چرا رفتی؟؟؟؟ بعد بفهمی با برق بودم!!!!دوست داری بگم هرجا باشی پیدات می کنم..... بعد بفهمی با دسته کلیدم بودم!!!!! دوست داری بگم دوستت دارم بعد فکر کنی با........نه! ایندفعه با خودت بودم

کوچه

حال و هوای تاریکیست

کوچه ما خالیست

چهار تیر چراغ

پنج رشته سیم

چهار پس کوچه بن بست

یک پسر وامانده در عمق کوچه                                                                     

چهار دختر در خانه بی قسمت

و همه وهمه رد پای هجوم

هجوم خنده ها

هجوم صمیمیت ها

و مادر

و مادر ها نظاره گر

و پدرها بی خبر

و کوچه بی حجاب خواهر

در عمق تصویر کوچه

یک پسر وامانده

و اما یک دختر جا مانده از شعر

او تنها نیست

او آرزو دارد

و اما دغدغه دارد پسر

و اما یک خواب راحت

و اما حال و هوای تاریکیست

کوچه ی ما خالیست

در وسط تصویر کوچه

و من آن پسر وامانده ام

و من تنها تنها ایستاده

نمی روم دنبال تاریکی

 

برروی ضبط خیال

صبح ها که ازخواب پا می شویم                                

رختخواب خود را پارو می کنیم

و تیرک های دروازهای معرفت را

در بین صبحانه خوردن نوازش می کنیم

از دیروزتا امروززندگی xوy بود

از امروز برای رسیدن به اتوبوس خواهیم دوید

و از امروز با پیر مردی که نمی بیند برخورد خواهیم کرد

گاهی دوست داریم زمان زود بگذرد

ودست ها به سقف حیات بخورد

نجات دهد ما را از حیات بشری

ووقتی تاریخ رویدادهای مهم جهان را می خوانیم

اسم ما نیست

چقدرزورمان می آید بنشینیم کنار ان مردک پولدار

ما ساکت باشیم هر چه او می خواهد ببافد

برروی ضبط خیال

آهنگ ( عروسکی بودم برات ) را تنها گوش می کنیم

دست در کیف دیگران را کنجکاوی نمی دانیم

کنجکاوی مال گلدسته های ماشین های مدل بالا ست

سری به پشت ساعت بزنیم

آن را جارو کنیم تا وارد کننده نباشیم

تا در روزنامه ها نخوانیم :

             ( ایران بزرگ ترین مونتاژکننده جهان)

ودر کتابخانه ها سعی کنیم نخوابیم

وشب ها وقتی می خوابیم

ضبط را روشن کنیم وزندگی را مرورکنیم

و از سیاست های جلوی آینه ای دست برداریم

تا شب های دیگر را با آسودگی بخوابیم

بعضی ها صبح از خواب پا نخواهند شد

                           13/7/8۳

من وارد افکار کسی نمی خوام بشم

من وارد افکار کسی نمی خوام بشم

من آواز قناری رو فراموش کردم

من حتی جرات ندارم

جرات ندارم که بگم تو مال کسی دیگه هستی

توی صدای نوازش آهنگ

من نمی خوام دیگه بمیرم

خواهرم وقتی قالی می بافه

آواز می خونه آوازمی خونه

من خوابیدم خیلی با صداش

خواهرم توی آینه هیچ وقت نگاه نکرد

گاهی من براش سهراب می خونم

تا رنگ آفتاب و بفهمه

من توی قرعه کشی مرگ شرکت کردم

من واجد شرایط نیستم

من نمی خوام وارد افکار کسی بشم

تو راه رسیدن به خودت وبرام نقاشی کن

من با اسب سفید میام از راه تو

من با حرف های نا گفته ستاره میام

حرف های من پر از تناقص ریاضیه

تو منو بیدار کن از میون مرداب

من دارم آواز قناری روازبرمی شم

                                     8/8/83

یک تخیل

یک اجباری هست

یک تخیل یک باغ

یک در آهنی بی خیال

یک ستاره قشنگ

ساخته ذهن دلم

حتی یک درخت

حتی آسفالت قشنگ

حتی آن صدای باد در گوش چپم

حتی آن نشستن زن ها سر کوچه

که نه منتظرند نه بالغ

همه می دانند

زیر چشم جای لمس دست های خداست

آه مادر بزرگ چشمای ضعیفی داشت

او یک تخیل یک باغ

او بر روی آسفالت زیاد می نشست

او نخواست بداند پاساژ چیست

او نخواست مبارزه کند با آیینه با آینده

 

شب شد

برگردیم بر سر زیبایی ستاره

بر گردیم به آن نگاه آواره

سر بقالی ته کوچه

به خیاطی زنانه دوزی

به همین امروز پشت در آهنی بی خیال

به فردای تو

فردا من می خندم

اما لب های تو یک اجباری دارد

آستین های تو پر ادکلن محبت

پر گلهای سخاوت

پرحس مقاومت

مست خود کشی عشقند

من نمی خواهم با تو باشم

چه جوری به تو بگویم

تو داری آواز می خوانی

و به خودت رحمی نمی دهی

 

لب های تو یک اجباری دارد

یک تخیل یک باغ

یک در آهنی بی خیال

من درپشت در خوابیده ام

انتظار قشنگ است

              ۲۶/۵/۸۳

عشق باد

باد

نمی دانم چرا تو باید پیک من باشی؟

نمی دانم تو فقط او را  ببینی؟

ای باد

گفتم:من باید بروم

گفتی : نه

گفتم:تا دستم هست توی دستش

                                   بذار یه بوسه ای بکارم

گفتی:نه

نکندچیزهایی هست؟

نکند بی خبرم من

- نه!

نکند باد عاشق شده ای

- نه!

زمان فرداست و من

                       اینجایم

در پی رقص در زیر باران

نگو:لحظه یکی شدن توآیینه ها نزدیکه

                      آخه این شعر قدیمیه

دیگه این شعر این عشق فایده نداره

ای باد

اگه یه روزی به خورشید رسیدی

بگو اینجا که نشستی روزی خانه ما بود

و از دختر خورشید

واسه پسر ماه

واسه من خواستگاری کن!

نگو:آدم ولگرد وقتی گرسنه میشه راه خونه رو پیدا می کنه

نگو نگو نگو

ای باد

وقتی دیدی دلم دلت رو شکست

با یه خودکار بی جوهر

گفتی باید برم

               گفتی زندگی با تو بسه

ای باد

من دیوونم

نگو: نه

ای باد

آشتی تو خیلی قشنگه

تنهای تو خیلی  بلنده

من به تنهایی تو می خوام بخندم

من به تنهایی باد می خندم

انگار من عاشق او شده ام

                           ۲۴/۴/۸۳

  

شوهرم

حرفت را بگو

شوهرم نیست

رفته بر لب جوی

تا ببیند سر و روی

شوهرم شاید رفته باشد بدون خداحافظی

شاید مرده باشد زیر خاک

حرفت را بگو

به یاد آن روز که لبخندت پیدا شد

عشقت متولد شد

و گریه ات گم شد

و به یاد سوغات سفر

آوردی برایم یک سبد پر بوی

باد پیک من توست

می خواهم بروم باد منتظر آمدن من است

شوهرم نیست شوهرم مثل پروانه بود

خدا کند مرا درک کند

شوهرم گاهی سهراب می خواند

گاهی هدایت می خواند

شوهرم نان را با نان می خورد

خدا کند مرا درک کند

خدا کند شوهرم مثل پدرم گل سرخ شود

خط تیره زندگیش خدا کند آب شود

آب همیشه اتصال بوده

بین من و او خیلی وقت است فاصله متولد بوده

فاصله من بخاطر خداست

شوهرم حرف خدا را خوب حس می کند

حرفت را بگو

وقت گم خواهد شد

و عشق گمراه

شوهرم نیست

کاش او اینجا بود

گمراهی را می دید

و گهواره اش را تکان می داد

                            12/2/83

داغی هنوز

 خاک تو سرت اگه بگی دوسم داری

گریه نکن قرار نبود کم بیاری

بسه دیگه حصار بکش دوره دلت

بسه دیگه جونت و بردار و برو

 

داغی هنوزم داری پرت پلا می گی

خاکسترتم  باد می بره جدا می شی

خاک تو سرت اگه دوباره مست بشی

 آتیشت می زنم عروسکه هوس بشی

به تمرگ حقته اشکم بریزی

گفتمت بکش کنار تابلو بود کم می آری

شرمنده تم که بودنم باعث نشد آدم بشی

فرشته من می دیدمت

کاشکی می موندی همیشه داشتمت

                        84/12/24