سیمرغ و یک فراموشی کوچک

بازگشتن سیمرغ به جشنواره‌ی فجر، چیزی‌ست که بسیاری از اهالی فیلم کوتاه خواهان آن‌اند. اما برگشتن این سیمرغ به لانه، جز با پی‌گیری‌های به دور از حاشیه مقدور نیست. کاری که خوشبختانه همه،‌ به خصوص هیأت مدیره‌ی ایسفا دارند می‌کنند. در این مسیر، چیزی که سبب می‌شود از حاشیه‌های بی‌ربط به دور بمانیم، نقد همدیگر است؛ کاری که بیژن میرباقری در پاسخ به نوشته‌ی هادی علی‌پناه شروع کرد. این کاری‌ست که من هم در این یادداشت کوتاه ادامه‌اش داده‌ام. مجموعه‌ی همه‌ی این‌ها با هم است که نه تنها سبب خواهد شد سیمرغ کوتاه به لانه برگردد، که ادامه دادنِ این روش منطقی، در آتیه مسبب اتفاقات بهتر هم خواهد شد.

خوشبختانه هم یادداشت هادی علی‌پناه و هم بیژن میرباقری، هر دو یک چیز را می‌گویند و آن هم فهماندن جایگاه بااهمیت فیلم کوتاه به برخی مدیران است که گویی دوست ندارند گوش و چشم‌شان را به این حقیقت بگشایند. به این مقصود، هادی علی‌پناه کماکان خواهان پی‌گیری برای برگشتن سیمرغ شده و دلایلش را توضیح داده و بیژن میرباقری پیشنهاد جشنواره‌ای مردمی را برای فیلم کوتاه داده که به بیان او «لج‌بازی‌ای» باشد با مدیران حرف‌نشنو. فارغ از آن که این لج‌بازی خوب است یا بد، در یادداشت بیژن، من چیزی را می‌بینم که تصور می‌کنم یحتمل نتیجه‌ی یک فراموشی کوچک است. در همان یادداشت، بیژن از خاطراتش در راه‌اندازی انجمن فیلم کوتاه گفته است. انجمنی که به لطف خودش و دوستان دیگر (که همه می‌شناسیم) حالا مایه‌ی همدلی ما شده و مأمن صنفی ماست. اما همان روزی که بیژن و دوستان دیگر برای راه‌اندازی انجمن، سراغ مدیری رفتند و جواب نه شنیدند، قصدشان چه بود؟ آیا قصدشان جز این بود که به جایگاه فیلم کوتاه رسمیت ببخشند و به آن هویت مستقلی بدهند؟ چیزی که واقعاً رخ داد و فیلم کوتاه، از محصولی پراکنده که فقط در جشنواره‌های دولتی نمایش داده می‌شد، به شاخه‌ای از سینمای ملی مبدل شد. مسیری که البته هنوز کامل نشده و باید پیش برود. بنابراین شنیدن این کلام از زبان بیژن که «در کافه‌های کمی زیرزمینی می‌شود جشنواره‌ی مردمی راه انداخت» بیش‌تر از هر چیز برایم تداعی‌کننده‌ی فراموشی نگارنده‌ی آن از مسیری‌ست که خودش به همراه هم‌صنفانش آغاز کرده است. من هم مانند هادی علی‌پناه معتقدم باید با بیش‌تر وارد کردن فیلم کوتاه به رویدادهای مهم سینمایی، سبب شویم این شاخه از سینمای ملی بهتر دیده شود. هدف از این همه اصرار اهالی فیلم کوتاه به بازگشت سیمرغ، نه خود آن، که جلب توجه آن گوش‌ها و چشم‌های بسته و گسترده کردن دامنه‌ی تماشاگران فیلم کوتاه است و گرنه چنان که علی‌پناه هم نوشته «یک تندیس خالی به چه کار فیلم‌ساز می‌آید؟».

انتشار نخستین کتاب فارسی در زمینه‌ی دکوپاژ صحنه‌های گفت‌وگو

انتشار جلد اول «دکوپاژهای مرجع» و استقبالی که از آن شد، همچنین بازخوردی که از مخاطبان دریافت کردم، نشان داد خوشبختانه انتخاب آن کتاب برای رفع نیاز فیلم‌سازان، انتخاب درستی بوده است. با مطلع شدن از چاپ جلد دوم این کتاب که منحصراً به صحنه‌های گفت‌وگو می‌پرداخت برایم شکی نماند که باید به ترجمه‌اش اقدام کنم و دست به کار شدم.

انتشار فارسی این کتاب به دلیل طنزآمیزی در نتیجه‌ی اشتباه یکی از دوستان در خرید کتاب زبان اصلی برای من، مدتی به تعویق افتاد اما امروزه خوشبختانه این نسخه منتشر شده و در دسترس است.

برای خرید حضوری می‌توانید به شعب «شهر کتاب» یا فروشگاه «نشر نیکا» واقع در پاساژی رو به روی دانشگاه تهران مراجعه کنید. اما اگر فرصت رفتن به مرکز شهر را ندارید، خرید اینترنتی بهترین انتخاب است. این کتاب را می‌توانید از فروشگاه اینترنتی نشر جیحون سفارش دهید.

من را از نظراتتان بی‌بهره نگذارید. با تکیه به بازخوردهای شماست که می‌توانم در کارهای بعدی‌ام نیازهای شما را بهتر رفع کنم.

تفاوت f stop و  T stop در لنزها

همان طور که می‌دانید، عدد f برابر نسبت فاصله‌ی کانونی به قطر دایره‌ی دیافراگم است. به زبان ساده‌تر، وقتی می‌گوییم دیافراگم فلان لنزی ۸ است منظورمان این است که قطر آن دایره‌ای که دیافراگم ۸ ایجاد می‌شود، یک هشتم فاصله‌ی کانونی آن لنز است و باز به بیانی دیگر، از مرکز لنز تا نقطه‌ی کانونی، می‌توان هشت عدد از آن دایره را جا داد.
به این ترتیب وقتی یک نورسنج به شما می‌گوید دیافراگم‌تان را روی ۸ بگذارید، منظورش این است که نور محیط، به اندازه‌ای‌ست که باید برای «هر لنزی» همان روزنه‌ای را انتخاب کرد که یک هشتم فاصله‌ی کانونی‌ست.
اما آیا این عدد می‌تواند دقیق باشد؟ مسلماً نه. هیچ لنزی نیست که انتقال نورش برابر ۱۰۰٪ باشد و از آن جایی که هر لنزی، مواد و ساختار متفاوتی دارد بنابراین میزان انتقال نورش به سنسور (یا فیلم) نیز متفاوت است. بنابراین وقتی نورسنج به شما می‌گوید دیافراگم‌تان را روی 1.2 بگذارید و شما چنین می‌کنید، ممکن است عملاً شما نوری معادل 1.4 یا حتی کم‌تر به سنسور برسانید و بنابراین تصویر شما همیشه آندِر خواهد بود. نورسنج نمی‌تواند اتلاف نوری را که هر لنزی دارد (و با لنز دیگر متفاوت است) محاسبه کند. نورسنج فقط می‌تواند بگوید برای نور موجود، چه دیافراگمی مناسب است.
این‌جاست که پای عددی به نام T به میان می‌آید. این عدد نمایانگر میزان نوری‌ست که از لنز عبور کرده و به سنسور می‌تابد و بنابراین محاسبه‌اش در هر لنزی متفاوت است. مثلاً یک لنز کانن ۵۰ میلیمتری f 1.8 عدد T آن 2.1 است، حال این که در یک لنز نیکون با همان مشخصات عدد T برابر 2 است. به این ترتیب اگر لنزی دارای عدد T باشد، ما این اطمینان خاطر را خواهیم داشت که دقیقاً همان دیافراگمی را روی آن انتخاب کرده‌ایم که برای سنسور مناسب است.
روش نورخوانی هیچ تفاوتی وجود نخواهد داشت: هر دیافراگمی که نورسنج نشان می‌دهد را روی لنز انتخاب می‌کنیم. تفاوت در این است که حالا با انتخاب مثلاً دیافراگم ۸، دیافراگمی را داریم انتخاب می‌کنیم که متناسب با نیاز سنسور است.

آیا انقلابی دیگر برای دوربین‌ها در راه است؟

طبق اعلام سایت ARRI دوربین در ماه می سال جاری میلادی (اردیبهشت ۹۴) به بازار خواهد آمد که احتمالاً تحول دیگری در بازار دوربین‌های فیلم‌برداری به حساب می‌آید. این دوربین ARRI ALEXA Mini نام دارد و همان طور که از نامش برمی‌آید یک دوربین کوچک اما با توانایی حرفه‌ای‌ست. وزن اندک و حجم کوچک این دوربین، آن را برای فیلم‌برداری روی دست بسیار مناسب کرده است گرچه نداشتن شولدر می‌تواند در حرکاتی خاص مایه‌ی از بین رفتن نرمی حرکت شود. بدیهی‌ست که شرکت ARRI بر روی کوچکی این دوربین بسیار مانور داده است. مانوری که البته بی‌پایه هم نیست. این شرکت می‌گوید کوچکی این دوربین سبب شده حتی در شرایطی که اتصالاتی بزرگ به دوربین متصل است بتوان به راحتی از لنز‌های PL استفاده کرد؛ مثل زمانی که از gyro-stabilized aerial (برای حذف تکان‌های هلیکوپتری) استفاده می‌شود. هم‌چنین طراحی خاص این دوربین سبب شده است تا بتوان آن را در هر جهتی به کار برد و به راحتی آن را برعکس کرد در حالی که در دوربین  ARRI ALEXA چنین چیزی به راحتی امکان پذیر نیست.
سبکی این دوربین سبب شده بتوان آن را به راحتی در پهپادها برای نماهای هوایی به کار برد. به دلیل حجم و وزن اندک این دوربین، پهپادها به راحتی می‌توانند آن را با خود حمل کنند.
بدنه‌ی ARRI Mini از فیبر کربن ساخته شده و دهانه‌ی PL آن از فلز تیتانیوم درست شده است. شرکت ARRI برای مانت سنسور لنز این دوربین صفت Super‪-‬stable را گذاشته که نشان می‌دهد بسیار محکم و پابرجاست.
طبیعتاً لنز این دوربین قابل تعویض است و از تمامی لنز‌های ARRI AMIRA می‌توان در آن استفاده کرد. هم‌چنین لنزهای عکاسی مانت EF و لنزهای سینمایی B4 را هم می‌توان در آن به کار برد.
این دوربین از سه روش امکان منظره‌یابی دارد: اتصال مانیتور بی‌سیم، اتصال مانیتورهای سیمی متعدد به کمک ARRI MVF-1 و مانیتور متصل بر روی بدنه‌ی دوربین.
ARRI Mini قادر است فرمت 2K ProRes را با سرعت ۲۰۰ فریم در ثانیه و فرمت 2.8K ArriRAW را با سرعت ۳۰ فریم در ثانیه روی کارت های داخلی CFast 2.0 (و تا ۶۰ فریم در ثانیه با استفاده از دستگاه ضبط خارجی Codex) ضبط کند.
سنسور ۴:۳ این دوربین دارای امکان automatic de‑squeeze function (وضعیت غیرفشرده‌سازی خودکار) است که سبب می‌شود بتوان این دوربین را با دیگر دوربین‌های ALEXA به کار برد بدون این که بین آن‌ها اختلاف تصویری‌ای دیده شود.
با استفاده از دستگاه CODEX Multicam Recorder می‌توان چند دوربین ALEXA Mini را هم‌زمان به کار برد و خروجی تمام آن‌ها را روی همین دستگاه ضبط کرد. این دستگاه می‌تواند تا ۳۶۰ فریم بر ثانیه را به صورت ARRIRAW ضبط کند.
نکته‌ی جالب در کنترل بی‌سیم این دوربین آن است که تمام تنظیمات حتی تعویض فیلتر ND را هم می‌توان با آن انجام داد. برای ارتباط بی‌سیم با دوربین نیاز به وسیله‌ای اختصاصی نیست و با هر دستگاهی با سیستم عامل iOS یا اندروید می‌توان این دوربین را از راه دور هدایت کرد.
ARRI می‌گوید به جای استفاده از پیکسل‌های کوچک اما زیاد در سنسور دوربین‌اش، پیکسل‌های بزرگ اما باکیفیت‌تری را به کار می‌برد. نتیجه‌ی این کار، داینامیک رِنج بالاتر، رنگ‌های واقعی‌تر، نویز کم‌تر و رنگ پوست طبیعی‌تر است. این، کاری‌ست که در دوربین ARRI Minin هم کرده است.
گر چه ابعاد کوچک دوربین‌های فیلم‌برداری می‌توانند امکان‌های تازه‌ای را برای فیلم‌سازان ایجاد کنند اما باید صبر کرد و دید که طراحی مورد ادعای ARRI تا چه می‌تواند محقق‌کننده‌ی این امکان‌ها باشد. اگر چنین باشد قطعاً ARRI Minin انقلابی در دوربین‌های حرفه‌ای خواهد بود.
مشخصات فنی این دوربین به شرح زیر است:
ابعاد: طول ۱۸۵ م م، پهنا ۱۲۵ م‌ م، ارتفاع ۱۴۰ م م
وزن: ۲/۳ کیلوگرم
سنسور: ۳۵ م م
ابعاد تصویر:
HD 1920x1080
2K Cine 16:9 2048x1152
2K Cine 4:3 2048x1536 *
3.2K 3200x1800
4K UHD 3840x2160
ARRIRAW 2.8K 16:9 2880x1620 *
ARRIRAW 2.8K 4:3 2880x2160 *
شاتر: الکترونیک از ۰/۵ تا ۳۵۶ درجه
دامنه‌ی نوردهی: ۱۴+ استاپ
فیلتر: 0.6, 1.2, 2.1 ND با موتور
کارت حافظه: CFast 2.0
کدک‌های ضبط: ProRes 4444XQ, 4444, 422 (HQ), 422, 422(LT), ARRIRAW
برای اطلاعات دقیق‌تر می‌توانید به سایت ARRI مراجعه کنید

چرا باید فیلم کوتاه را جدی گرفت؟

چندی پیش مجله‌ی سینمایی ۲۴، در نظرسنجی‌ای از منتقدان خواست تا بهترین فیلم‌های سال ۹۳ را انتخاب کنند. در نتیجه دو فیلم «ماهی و گربه» و «پرویز» مقام‌های اول و دوم را کسب کردند؛ دو فیلم از دو فیلم‌سازی که از نسل جوانِ فیلم‌سازان کوتاه محسوب می‌شوند. گرچه همین اتفاق نشان‌دهنده‌ی این است که چرا باید فیلم‌ کوتاه و فیلم‌سازان آن را جدی گرفت اما موضوع به همین‌جا ختم نمی‌شود.

«ماهی و گربه» فیلم رده‌ی نخست این نظرسنجی، داستان عده‌ای جوان است که در جایی جمع شده‌اند تا بادباک هوا کنند و هم‌زمان چند نفری که گویا در کشتن آدم‌هایی دست داشته‌اند، در پی به دام انداختن برخی از این جوانان‌اند. برگ برنده‌ی مکری در این فیلم، بازی عجیب و غریبی‌ست که با زمان می‌کند. در این فیلم، نه تنها زمان  روند خطی‌اش را از دست می‌دهد بل که ابتدا و انتهای آن به هم گره می‌خورد، به شکلی که گویا زمان جلو نمی‌رود بل که دور می‌زند. گویی هیچ اتفاقی قبل یا بعد از دیگری نیفتاده است و تقدم و تأخر زمانی دچار چنان تحریفی شده، که ذهنیت ما را از زمان به کلی بر هم می‌زند. چنین بازی تجربه‌گرا و بی‌سابقه‌ای با زمان، مطمئناً یکی از مهم‌ترین دلایلی بوده است که منتقدان را قانع کرده تا به این فیلم مقام نخست فیلم‌های سال گذشته را بدهند. اما اگر این منتقدان فیلم‌های پیشین شهرام مکری را می‌دیدند، شاید نظرشان تغییر می‌کرد.

مکری در فیلم کوتاهی به نام «محدوده‌ی دایره» عیناً همین ایده‌ی بازی با زمان را تجربه کرد. در همان زمان او نشان داد توانسته مفهومی انتزاعی را از زمان به وجود بیاورد و «زمانی» را خلق کند که مشاهده‌اش در دنیای معمول، ناممکن است. از آن‌جایی که «محدوده‌ی دایره» فیلمی کوتاه با لوکیشن و بازیگران محدود بود، به عنوان یک فیلم تجربی، بسیار پذیرفته و مقبول افتاد. اما حالا که شهرام مکری خواسته همان ایده را در مدت زمانی بسیار طولانی در فیلم سینمایی‌اش تکرار کند، محصولی خسته کننده و گاه صبرشکن به دست آورده است. «محدوده‌ی دایره» فیلمی کوتاه و تجربی بود که نشان می‌داد کارگردانش راهی یافته تا مفهوم زمان را به چالش بکشد، اما «ماهی و گربه» نتوانسته بیش از این ایده پیش برود. «ماهی و گربه» تکرار خسته‌کننده‌ی «محدوده‌ی دایره» است.

اگر «محدوده‌ی دایره» بیش از این دیده می‌شد و منتقدان و اهالی سینما آن را بررسی می‌کردند، احتمالاً شهرام مکری قانع نمی‌شد برای دیده شدن بهتر ایده‌ی بی‌همتایش، عیناً آن را در یک فیلم طولانی تکرار کند. اگر فیلم کوتاه او جدی‌تر گرفته می‌شد، ای بسا امروز «ماهی و گربه» هم فیلمی به مراتب بهتر از آب در می‌آمد چرا که مکری پیش از این در نقدهایی که بر «محدوده‌ی دایره» شده بود، توانسته بود امکانات و محدودیت‌های ایده‌اش را بیابد و حالا برای فیلم سینمایی‌اش، ایده‌اش را یک قدم دیگر جلوتر ببرد. اگر فیلم کوتاه وی، جدی‌تر دیده می‌شد، امروز سینمای ایران توانسته بود اثری قدرتمندتر از «ماهی و گربه» را به خود ببیند. برای این است که فیلم کوتاه را باید جدی گرفت.

آموزش مقابله با آزار جنسی برای کودکان

 

یک بار خانمی به من گفت که بعید است دختری ایرانی باشی و حداقل یک بار به نحوی آزار جنسی ندیده باشی. ادعایی چنین تکان دهنده بیش از هر چیز ناتوانی جامعه‌ی ما را در آموزش کودکان برای مقابله با آزار جنسی نشان می‌دهد. یکی از شایع‌ترینِ دلایل آن، شرم نابجای والدین از طرح موضوع است.

وسایل ارتباط جمعی مانند فیلم و کتاب، می‌توانند اثرات ناشی از این شرم نابجا را تا حدی پاک کنند. از طریق فیلم یا کتاب، کودک اطلاعاتی را که بدان نیاز دارد می‌آموزد و والدین در صورت نیاز اطلاعات تکمیلی را به او می‌دهند و از خجالتِ طرح موضوع می‌جهند. 

با همین نگاه بود که چند ماه پیش، به پیشنهاد سید رضا شکراللهی و با کمک چند دوست غیرحرفه‌ای اما همراه و متعهد، انیمیشنی را به فارسی دوبله کردم که به کودکان می‌آموزد چه زمانی آزار جنسی می‌بینند و در این شرایط چه باید بکنند. این کارتون را می‌توانید از لینک‌های زیر دانلود کنید:

 https://www.youtube.com/watch?v=33ag7tXQutg&feature=youtu.be
http://www.aparat.com/v/1Qm2s

نوشتن در مملکت ما یک شوخی غم‌انگیز است

آرزو برادران ابراهیمیآرزو برادران ابراهیمی فیلم‌سازی‌ست که اگر مدیران سینمایی برخورد دیگری با او می‌کردند، شاید حالا یک مترجم یا نویسنده‌ی حرفه‌ای سینمایی بود. او بیست سال پیش کتابی را تألیف کرد که هنوز هم نمونه‌ای در منابع فارسی و حتی انگلیسی ندارد. سرنوشت چاپ این کتاب، داستان پر از آب‌ِ چشمی‌ست. این سرگذشت او را به جایی رسانده است که می‌گوید به هیچ وجه به چاپ کتاب دیگری حتی فکر هم نمی‌کند. شنیدن این حرف از زبان کسی که کتابی چنین بی‌همتا نوشته است، دردآور است.

«میزانسن میدان عمیق» نام کتاب اوست که بالاخره به چاپ رسید اما توزیعش هم با بی‌درایتی‌های مسئولان همراه بود. این کتاب امسال جزو نامزدهای بهترین کتاب سینمایی سال بود.

با او گفت‌وگویی اختصاصی و دوستانه داشتم که لازم دانستم برای اطلاع اهالی سینما از سرگذشت این کتاب و البته دانستن وجود چنین کتابی،‌ آن را در وبلاگم منتشر کنم ولو این که ارتباط مستقیمی به فیلم کوتاه نداشته باشد.

 

متن گفت‌وگو با آرزو برادران ابراهیمی

  • چرا برای این کتاب این عنوان را انتخاب کردید؟ مثلاً می‌شد عنوانش را گذاشت «میزانسن عمیق» یا «میزانسن پرعمق». این عبارت از کجا می‌آید؟


این عبارت ترجمه‌ی فنی Deep Focus Cinematography است. میزانسن میدان عمیق، با عمق میدان فرق دارد. مجموعه ای است شامل مؤلفه‌های بسیار، که منجر به حصول نهایت عمق میدان می‌شود. یک سبک فیلم‌برداری‌ست. اسم آن سبک فیلم‌برداری میزانسن میدان عمیق است. این عبارت، عبارتی‌ست که سالیان خیلی دراز در ایران شناخته شده است و به نظرم یکی از بهترین ترجمه‌هایی‌ست که می‌تواند برای عبارت انگلیسی‌اش باشد.

  • در نوشتن این کتاب شما چه گرایشی را داشته‌اید؟ منظورم این است که نظرتان بیش‌تر روی وجوه فنی این سبک بوده یا وجوه تئوریکش؟


می‌خواستم چیزی شبیه یک Encyclopedia راجع به میزانسن میدان عمیق باشد. من به شدت عاشق بنیانگزاران این سبک و کارهایشان بودم و دوست داشتم بدانم این‌ها چه کار کرده‌اند. هر چه بیش‌تر تحقیق کردم به چیزِ کم‌تری دست پیدا کردم. معتبرترین Encyclopedia های دنیا وقتی درباره‌ی میزانسن میدان عمیق صحبت می‌کنند، نصف پاراگراف مطلب دارند و آن هم درباره‌ی «همشهری کین» است. هیچ چیزی وجود نداشت. عزم من جزم شد دیگر. شروع کردم ببینم این چه اتفاقی بوده است که افتاده. «فوکال پِرِس» را می‌شناسید؟

  • بله. یکی از معتبرترین انتشارات حوزه‌ی سینما در دنیاست.

میزانسن میدان عمیق
من تماس گرفتم با فوکال پرس تا ببینم آیا چنین کاری تا به حال انجام گرفته. آن‌ها بعد از مدتی آن‌ها تماس گرفتند و پاسخ منفی دادند وابراز تمایل کردند که اگر شما قصد انجام چنین کاری رادارید ما طالب آن هستیم. وقتی این جواب آمد مطمئن شدم این کار تا به حال در دنیا انجام نشده است. ما در خارج از کشور خیلی به دنبال منبع در این زمینه بودیم و چیزی نیافته بودیم. این بود که عزمم را جزم کردم که هم این لذت بزرگ را از خودم دریغ نکنم و هم این اطلاعات را در اختیار بچه‌های دیگر قرار بدهم.

  • برای چاپ کتاب چه روندی طی شد؟ با قصد چاپ کتاب را نوشتید یا رفته رفته این امر جدی شد؟


این کتاب از اول برای چاپ نوشته شد. جوان بودیم دیگر، فکر می‌کردیم کتاب را می نویسیم و بعد هم چاپ می‌شود. فکر می‌کردم این‌جا مثل ممالک عادی‌ست. بعد از یکی دوسال (از نوشتن کتاب)، فکر می‌کنم سال ۷۶ یا ۷۷، با انتشارات فارابی قرارداد بستم. کارشناسی شد و گفتند کتاب خوب است. یک سال، دو سال،‌ سه سال… کتاب همان طور ماند تا آن را بردم مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ارائه دادم. آن‌ها گفتند ما چاپ اش می‌کنیم. من فکر کردم حرفشان حرف است. فکر کنم سال ۸۲ بود. وقتی جواب آن ها قطعی شد، با فارابی قراردادم را فسخ کردم. از آن‌ها خواستم علت چاپ نشدن کتاب را مکتوب ارایه کنند که نکردند. فقط می‌خواستم بدانم کتابی که کارشناسی شده است چرا چاپ نشده؟

  • واقعاً‌ چرا چاپ نشد؟


اگر شما فهمیدید، من هم فهمیدم.

  • گفتید انتشارات فوکال تمایل به کار با شما داشته است. چرا با آن‌ها کار نکردید و کتاب را به زبان انگلیسی و در سطح بین‌المللی بیرون ندادید؟


حقیقت این است که من با فوکال پرس تماس گرفتم تا در ارتباط با منابع موجود اطلاع کسب کنم. آن ها در شرایطی پیشنهاد مطرح کردند که من هنوز کار را آغاز نکرده بودم و نمی دانستم تا چه حد می توانم پیش بروم. اگر پیش بینی دو دهه‌ی مصیبت بار را برای این کتاب می‌کردم، قطعاً کتاب را به انگلیسی به سامان می‌رساندم و حظ وافرش را می‌بردم جای آن که این‌چنین مغبون باشم.

  • با مرکز گسترش چه شد؟


چندین سال طول کشید تا با من وارد قرارداد شوند. این کتاب همین طور ماند. این کتاب تا امروز که من پیش شما نشسته‌ام یک روز خوش به خودش ندیده است… (ماجرای چاپ این کتاب) وارد یک سری بحث‌های خاله زنکی می‌شود که تکرارشان نه در شأن من است و نه در شأن این کتاب و مایل نیستم مطرح کنم. متأسفانه در بخش دولتی آدم‌هایی متولی امر کتاب هستند که اهل کتاب نیستند. حرمت قلم را نمی‌شناسند و طبیعی‌ست که اصلاً نمی‌شود با آن‌ها دیالوگ برقرار کرد.

  • خب پس چرا شما بعد از فارابی، یک مرکز دولتی دیگر، «مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی» را انتخاب کردید؟


به هر جهت من آن‌جا کار کرده بودم، من را می‌شناختند. آن‌ها رفقای من بودند (می‌خندد) . دست آخر که این کتاب چاپ شد، باورتان نمی‌شود یک سال تمام من «هر روز» زنگ زدم. نهایتاً خودم کتاب را تایپ کردم، خودم ویرایش کردم، لی‌_آوت را خودم بالای سر گرافیست نشسته‌ام. اگر این کار را نمی‌کردم معلوم نیست چه اتفاقی برای این کتاب می‌افتاد با این همه فرمول‌های ریاضی‌ای که توی آن است. بابت این کارها یک ریال هم دریافت نکردم. حتی نپذیرفتند قرارداد ۱۰ سال پیش به‌روز شود. حتی یک پرینت هم نگرفتند. من اگر می‌خواستم کتابم این طور چاپ شود، همان ۲۰ سال پیش با هزینه‌ی شخصی‌ام این کار را می‌کردم این قدر هم ستم نمی‌کشیدم و کتاب را آن طور که دلم می‌خواست چاپ می‌کردم.

  • راستش را بخواهید برای من دچار محاق شدن یک چنین کتاب مفیدی عجیب است.


هیچ عجیب نیست. به خاطر این که باید یک کسی باشد که سوادش را داشته باشد و ارزش کار را بداند.

  • جاهای دیگر، ناشران دیگر را پی نگرفتید؟


‌این کتابی‌ست که آن را جای دیگر نمی‌شد برد. این یک کتاب فنی‌ست و فقط ناشران دولتی می‌توانند روی آن سرمایه‌گذاری کنند. ناشران دولتی ما هم همین جاها هستند،چند جای محدود : سروش، مرکز گسترش، فارابی…

  • از عقد قرارداد تا منتشر شدن این کتاب چه قدر طول کشید؟


سال ۸۲ کتاب را بردم مرکز گسترش. ۲ـ۳ سال بعد قرارداد بستند و جشنواره‌ی سینما حقیقت دو سال قبل آن را بیرون دادند،‌ سال ۹۱. جمعاً ۹ سال.

  • اما با این تفاسیر شکل و شمایل این کتاب، شکل و شمایل مقبولی‌ست.


برای من این قدر خجالت‌بار است که حتی نمی توانم آن را به دوستی هدیه کنم. باورتان نمی‌شود، حتی پیش‌گفتار من را حذف کردند. پیش‌گفتار مدیری را گذاشته‌اند که امروز هست و فردا نیست.

  • به نظرم یکی از طنزآمیزترین پیش‌گفتارهایی‌ست که تا حالا دیده‌ام. از ابن هیثم شروع کرده و به میزانسن میدان عمیق چسبانده.


و آن وقت بدون این که اسم نویسنده را بنویسند، بخشی از همین متن مضحک را، پشت کتاب چاپ کرده‌اند. این کار پی‌گرد قانونی دارد. ابتدای کتاب من آورده بودم «این کتاب تعظیمی‌ست به گرگ تولند»، گفتند تعظیم مخصوص خداوند است و عبارت را تبدیل کردند به «این کتاب ستایشی‌ست از گِرِگ تولند»

  • اتفاقاً برای من هم جالب بود که چرا یک کتاب فنی،‌ باید به ستایش کسی بپردازد؟برگردیم به بخش فنی کتاب. در مقایسه با کتاب‌های دیگری که مرکز گسترش چاپ کرده است، سر و شکل این کتاب یک چیز دیگری‌ست.

آرزو برادران ابراهیمی
من در قراردادم ذکر کرده بودم، خواسته بودم تا لحظه‌ای که کتاب بیرون می‌آید زیر نظر من باشد. غیر از این امکان نداشت. در این کتاب شما باید بدانید کدام تصویر کجا باید بیاید، کدام فرمول کجا باید بیاید. وقتی ما متن را برای لی_آوت بردیم به سیستم گرافیک، تمام متن به هم ریخت. چه کسی جز من می‌توانست این را درست کند؟ یک اندیس بالا و پایین می‌شد باقیات السیئات برای من بود. این کتاب مرجع است،‌ اصلاً شوخی نیست. چه کسی آن‌جا (در رأس) نشسته است که این چیزها را بفهمد؟

  • در زمینه‌ی پخش و فروش کتاب،‌ ناشر چه کاری برایش کرد؟


هیچ‌چی! توی انبار است و از طریق فروشگاه مجازی فروش می‌رود. بقیه‌اش را هم کادو می‌دهند در پکیج‌های جشنواره‌ای‌شان. این نهایت لطفی‌ست که به این کتاب کرده‌اند.

  • واقعاً ۲۰۰۰ نسخه از این کتاب چاپ کرده‌اند و همه‌اش را انبار فرستاده‌اند؟


بله! پشت ویترین هیچ کتاب‌فروشی‌ای نیست. این همه بی‌مسئولیتی در یک جایگاه دولتی اصلاً قابل درک نیست. من مایلم بدانم این حضرات رو به کدام قبله نماز می‌خوانند. این کتاب در دو دوره‌ی مدیریتی در مرکز گسترش بود. در دوره‌ی قبل یک آقایی آن جا بود که خودش انتشاراتی داشت. یک بچه‌ای را هم که امضای مدرکش خشک نشده بود آورده بود و فکر می‌کرد گرافیست است و دغدغه‌اش این بود که یک کارنامه جور کند و برود خارج از کشور. این کتاب را انداختند زیر دست او. تمام کتاب‌هایی که در آن‌جا کار کرده بود را دوباره گرفت و طبق ایده‌هایی که من برای لی_آوت کار خودم بهش دیکته کرده بودم طراحی کرد. تمام کتاب‌ها قطع خشتی شدند و.... خب این یک دزدی فرهنگی‌ست.

  • این‌جا یک پارادوکسی‌ست که من درکش نمی‌کنم. یک کالای فرهنگی‌ای داریم (کتاب شما) که منِ ناشر می‌دانم صرفه‌ی اقتصادی دارد. بعد ۲۰۰۰ جلد ازش چاپ می‌کنم و آن را توی انبار می‌گذارم. چرا؟


وقتی کسی چیزی را نمی‌شناسد از کجا باید قدرش را بداند؟ بحث فقط سر آدم‌های اشتباهی‌ست. این آدم‌های اشتباهی همه جا را گرفته‌اند. من و شما چه قدر می‌توانیم بجنگیم؟ شما ببین واقعاً می‌ارزد بیست سال برای چاپ یک کتاب؟ من با آدمی که تا حالا خودکار دستش نگرفته است، چه بحثی بکنم؟ من باید بنشینم برایش او فرق پیشگفتار و مقدمه را بگویم؟ جالب آن که راجع به هر چیزی که صحبت می‌کنی کارشناس است: راجع به ترجمه کارشناس است، راجع به فیلم‌برداری کارشناس است،راجع به فیزیک راجع به روان‌شناسی… الحمدلله ذی وجوه‌اند همگی.

  • فکر می‌کنید اگر کتاب‌تان را به یک ناشر خصوصی داده بودید وضع بهتر می‌شد؟


صد در صد. به هر صورت یک بحث دو نفره بود صحبت می‌کردیم بعد قرارداد می‌بستیم. ولی امکانش نبود و نیست. ناشران خصوصی الآن حتی روی فیلم‌نامه هم گرایش نشان نمی‌دهند. بحث تقاضا هم هست دیگر. به هر صورت بخشی از کارهای مرجع ، کتاب‌های آکادمیک هستند. سروش یک سری از این کارها را می‌کند. خود دانشگاه باید به این صدا و سیما الآن انتشارات دارد و... شما بروید ببینید در این ده سال گذشته چه کتاب‌هایی توی مرکز گسترش چاپ شده است. اصلاً نمی‌خواهد بروید ببینید، فقط لیست بگیرید تا حد این آدم ها دستتان بیاید. جای کتاب فقط پشت ویترین کتاب‌فروشی‌ست. فروشگاه مجازی مال مملکت ما که سرانه کتاب خوانی اش ۶ دقیقه در روز است، نیست. تازه ممالک پیش‌رفته هم که فروشگاه مجازی دارند، فروشگاه مجازی‌شان وابسته به تبلیغات است. این‌ ها فقط اداست و از سر باز کردن، بدون این که هیچ نیت خیری وجود داشته باشد.

  • این کتاب چه بازخوردهایی داشته است؟

قبل از این که کتاب چاپ شود دو نفر برای پایان‌نامه‌شان به من مراجعه کردند.نمی‌دانم از کجا متوجه شده بودند که یک چنین کتابی وجود دارد. یکی‌شان، پایان‌نامه‌ی فوق لیسانسش را داشت می‌نوشت و عنوان پایان‌نامه‌اش میزانسن بود و یک آقای دیگری که دانشگاه تربیت مدرس بود و دکترایش را داشت می‌خواند. همین هم برای من خیلی خوب بود. دوست دارم این کتاب دست اهلش برسد و انجام رسالت بکند، فقط این‌طوری خستگی من در می‌رود. از مراسم کتاب سال هم اطلاعی نداشتم ولی همین‌قدر که امسال جزو ۶ کتاب نامزد نهایی‌ست،‌ خوب است دیگر.

  • مثل این کتاب، هیچ پروژه‌ی دیگری در ذهن دارید؟


اگر این کتاب تا ۲ سال بعد از این که نوشته شده بود چاپ می‌شد، امسال بدون اغراق، حداقل دهمین کتاب من چاپ می‌شد، اصلاً شک نکنید. ولی با من و این کتاب چنان کردند که عطای این کار را برای همیشه به لقایش ببخشم. اصلاً دیگر وارد این حوزه نمی‌شوم.

  • حیف نیست؟


چرا حیف که هست اما می‌خواهم بگویم در روی همان پاشنه است . اتفاقاً پارسال پیشنهاد یک کار به من شد،‌ توسط آدم‌های جدیدی که آمده اند. دیدم نه، طرف مثل قبلی‌ها فقط دارد فکر می‌کند من دو ـ سه سال این‌جا هستم، یک بیلان کاری بدهم و تمام. همان مسیر است و من آدمی که این مسیر را طی کنم نیستم. آدمی که بهش بگویند ده تا مقاله ترجمه کن مجموعه مقاله بده بیرون، من آدم این کار نیستم. واقعاً توی مملکت ما، نوشتن یک شوخی غم‌انگیز است. نه شهرتی در کار است و نه پولی. هر کس می‌نویسد عاشق است، جز این نیست.

یک دستی که صدا ندارد

زمانی که مسعود کیمیایی چندی پیش اعلام کرد که به نظرش سینما نهایتاً دیجیتال را کنار خواهد گذاشت و دوباره به نگاتیو و همان روش سنتی رو خواهد آورد، برای من اصلاً عجیب به نظر نیامد. به نظر من بی‌اطلاعی کیمیایی از وضعیت فنی سینمای جهان، چیزی نیست که تنها گریبان این سینماگر قدیمی و بااعتبار را گرفته باشد. مصاحبه‌ی علی‌رضا زرین‌دست با شبکه‌ی مستند درباره‌ی فیلم مستند «نور هلندی» هم نشان می‌داد تا چه حد سینماگران ایرانی به‌روز نیستند. او که به عنوان یکی از فنی‌ترین فیلم‌برداران قدیمی و با کارنامه‌ای قابل توجه سال‌هاست در سینمای ایران فعال بوده است، وقتی مبحثی جدید و ناشناخته مطرح می‌شود، ترجیح می‌دهد آن را یک‌سره نفی کند و با تخطئه‌ی «نور هلندی» ادعا کند ما می‌توانیم نور ایرانی و نور فرانسوی هم داشته باشیم. از استثنائات که بگذریم، گویی سینماگران ایرانی به شکلی غریب اصرار دارند در همان چهارچوب پیشین بمانند و به تحولات فن‌آوری جهانی چندان توجه نداشته باشند.


از دم‌دست‌ترین، کارآمدترین و لازم‌ترین اسباب فن‌آوری امروزه، اینترنت است. جایی که به شدت حضور سینماگران در آن خالی‌ست. مثلاً وبلاگ‌های سینماگران جوان بسیار بسیار انگشت‌شمار است چه رسد به قدیمی‌ترها. در این‌جا منظورم تولید اینترنتی و حضور فعال است و نه اخبار و اطلاعات دم دستی؛ و منظورم از حضور سینماگران مشخصاً آن‌هایی‌ست که در سینما به شکل عملی فعالند و نه منتقدان و نویسندگان. به عنوان مثال نمونه‌ای از انجمن‌های فنی متشکل از فیلم‌سازانی که تجربیات خود را با همکارانشان به اشتراک بگذارند را نمی‌توان یافت. در چنین شرایطی باز هم برایم عجیب نیست که وقتی صندوق حمایت از هنرمندان برای بیمه‌ی سینماگران، ثبت‌نام در سایتش را اجباری اعلام می‌کند ولی با مراجعه به این سایت اصلاً چنین امکانی مشاهده نمی‌شود چرا که ظاهراً سایت مشکل فنی دارد.


من بارها به عدم حضور مؤثر و فعال سینماگران در فضای مجازی اشاره کرده‌ام و باز هم خواهم کرد چرا که عمیقاً اعتقاد دارم در شرایط بسته‌ی امروز که امکان ایجاد پاتوق‌های فرهنگی اما و اگر و گاه خطراتی به همراه دارد، اینترنت بهترین جای‌گزینی‌ست که می‌تواند فضای هنری سینمای ما را از این رکود و جمود بیرون بکشد. اما ظاهراً من تنها دستی هستم که به چنین چیزی اعتقاد دارد.

جای خالی سینماگران در اینترنت

جشن سینمای ایران یکی از مهم‌ترین اتفاقات سینمای کشور است که شاید بشود گفت از جشنواره‌ی فجر هم جایگاهی مهم‌تر دارد چرا که جشنی غیردولتی‌ست و بر خلاف جشنواره‌ی فجر، می‌شود آن را آینه‌ی تمام نمای سینمای کشور دانست. جشن سینمای ایران، سینمای بلند، مستند و کوتاه را در برمی‌گیرد و اگر کسی بخواهد شمایی کلی از آن‌چه در یک سال اخیرِ سینمای ایران به دست آورد، این جشن بهترین گزینه است.

به تازگی فراخوان شانزدهمین جشن سینمای ایران اعلام شده است. امسال، این جشن اهمیتی دو چندان یافته چون پس از چند سالی تأخیر به سبب تلاش‌های دولت پیشین برای تعطیلی کامل سینما، دوباره سر بر آورده و این جشن نه تنها بناست امسال بیانگر وضعیت سینمای ما در سه سال گذشته باشد،‌ که به شکلی نمادین هم می‌خواهد از خاک بلند شدن دوباره‌ی این سینما را یادآوری کند.

اما اگر سری به سایت خانه سینما بزنید، آن‌چه خواهید دید این صفحه است:

چرا در زمانی چنین حیاتی، درست مقارن با اعلام فراخوان جشنی چنین مهم،‌ سایت مرجع این جشن باید تازه به یاد بازسازی بیفتد؟ نکته‌ی طنزآمیز دیگر در این است که گویا نسخه‌ی مدیریت به کار رفته در این سایت آن‌قدر قدیمی‌ست که حتی کاراکترهای زبان فارسی را به صورت یونیکد در سمت چپ نیاورده است و شما باید آن را Encode کنید تا بفهمید آن نوشته‌های یأجوج و مأجوج، لینکی‌ست به فراخوان بخش مستند!

این نخستین باری نیست که بی‌توجهی و کم‌اطلاعی اهالی سینما را به فضای مجازی می‌بینم. بر خلاف اهالی ادبیات، کم‌تر سینماگری را می‌بینید که وبلاگی داشته باشد یا به شکلی جدی محیطی را در اینترنت ساخته باشد و با مخاطبانش ارتباط برقرار کند. موارد موجود بسیار اندک و در حد یادداشت‌های شخصی و محدود به برخی بازیگران و چیزهایی از این قبیل می‌شوند. گاه به گاهی برخی منتقدان را هم می‌شود دید اما از حضور جدی کارگردانان و به طور کلی سینماگران خبری نیست. حضور جدی یعنی آن طور که میان اهالی ادبیات جریان دارد: برگزاری جشنواره‌های اینترنتی، نقد، معرفی آثار، مدیریت وبلاگ به شکل مداوم و همیشگی و... گویی سینماگران ما هنوز کشف نکرده‌اند با کمک این ابزار قرن بیستمی تا چه حد می‌توان با مخاطبان رو در رو ارتباط داشت؛‌ و یا شاید از همین ارتباط است که می‌گریزند.

مجیک لنترن، انقلابی برای دوربین‌های کانن DSLR

برای فیلم‌سازان کوتاه، از زمانی که دوربین‌های DSLR که توانایی فیلم‌برداری داشتند وارد بازار شدند، دنیا شکل دیگری گرفت! خصوصاً با ظهور دوربین 5D II فیلم‌سازان کوتاه توانستند کیفیتی مشابه با نگاتیو را با قیمتی به مراتب پایین‌تر در فیلم‌هایشان تجربه کنند. کیفیت این دوربین اخیر چنان راضی کننده بود که حتی با آن‌ها فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی هم ساخته شدند. اما از آن‌جایی که این دوربین‌ها بدواً برای فیلم‌برداری ساخته نشده بودند، همیشه مشکلاتی را به همراه داشته‌اند که یک فیلم‌بردار را کاملاً‌ راضی نمی‌کند. مدتی‌ست Firmware به عنوان Magic Lantern منتشر شده است که تا اندازه‌ی زیادی این ذهنیت را می‌تواند نسبت به دوربین‌های DSLR (البته کانن) تغییر دهد.
این فِرم‌وِیر دامنه‌ی وسیعی از تغییرات و امکانات را به دوربین‌های کانن مدل‌های 5Dc, 5D2, 5D3, 6D, 7D, 40D, 50D, 60D, 500D (T1i), 550D (T2i), 600D (T3i), 650D (T4i), 700D (T5i), 1100D (T3), EOS M, 100D (SL1) اضافه می‌کند که مربوط به تنظیمات صدا، نوردهی، امکانات مرتبط به Live view، کیفیت تصویربرداری و فوکوس هستند. برخی از مهم‌ترینِ این امکانات این‌ها هستند:
ـ حذف کردن نوفه (نویز/هیس) صدا هنگامی که روی لِوِل‌گیری خودکار صدا ضبط می‌شود.
ـ استفاده از هدفون هنگام ضبط صدا
ـ ضبط صدا به صورت Wave
ـ تولید سیگنال شاخص صوتی (میل هرتز)
ـ انتخاب کلوین به صورت دستی
ـ قفل دیافراگم
ـ امکان تغییر Preset نوردهی در دم
ـ مشاهده‌ی زِبرا (هاشور) برای نوردهی
ـ اسپات‌متر در حالت Live view
ـ فوکوس پیکینگ برای کمک به فوکوس دقیق
ـ انتخاب تماماً اختیاری تعداد فریم در ثانیه
ـ ضبط تصویر به صورت اچ‌دی آر به شکلی که امکان فیلم‌برداری داخلی و خارجی به شکل هم‌زمان ممکن می‌شود.
ـ ایجاد هاله‌ی تاریکی در اطراف قاب (Vignette) به دلخواه
ـ ضبط تصویر به صورت RAW و ۱۴ بیت به شکلی که تصویر ضبط شده را می‌توان به صورت  Image sequence ایمپورت و در تنظیمات RAW نرم‌افزار پریمیر اصلاح کرد.
ـ فاصله‌سنج داخل دوربین
ـ گذاشتن یادداشت صوتی برای تصاویر و ویدئوهای ضبط شده
تنها ایراد این فرم‌ویر این است که تمام امکانات آن برای تمام مدل‌های دوربین کانن کار نمی‌کند. برای جدول تطابق امکانات می‌توانید به این لینک بروید. هم‌چنین صفحه‌ی رسمی این فرم‌ویر را می‌توانید در این لینک ببینید.
نکته‌ای که باید بر آن تأکید کرد این است که این فرم‌ویر یک نرم‌افزار رسمی ارائه شده از جانب کمپانی کانن نیست و مسئولیت نصب و عواقب بعد از آن به عهده‌ی خود کاربر است. گرچه تا کنون هزاران فرد آن را روی دوربین‌شان نصب کرده‌اند و اگر به سفارش‌های سازندگان در شیوه‌ی نصب توجه کنید، احتمال صدمه دیدن دوربین‌تان زیاد نیست.